گنجی از مسکوک رایج، گنجی از زر و سیم خالص، برای مثال وعدۀ اهل کرم گنج روان / وعدۀ نااهل شد رنج روان (مولوی - ۴۲)، گنج قارون که به زمین فرو رفت و گفته اند که پیوسته در زیر زمین روان است
گنجی از مسکوک رایج، گنجی از زر و سیم خالص، برای مِثال وعدۀ اهل کرم گنج روان / وعدۀ نااهل شد رنج روان (مولوی - ۴۲)، گنج قارون که به زمین فرو رفت و گفته اند که پیوسته در زیر زمین روان است
افشاندن و نثار کردن گنج و خواسته: ز گنج افشانی و گوهرنثاری بجای آورد رسم دوستداری. نظامی. ملک پرویز کز جمشید بگذشت به گنج افشانی از خورشید بگذشت. نظامی
افشاندن و نثار کردن گنج و خواسته: ز گنج افشانی و گوهرنثاری بجای آورد رسم دوستداری. نظامی. ملک پرویز کز جمشید بگذشت به گنج افشانی از خورشید بگذشت. نظامی
پراکندن گنج و پول و زر و سیم بین مردمان. بخشندگی: من که چو گل گنج فشانی کنم دعوی پیری به جوانی کنم. نظامی. چون خلفا گنج فشانی کنی تاج دهی تخت ستانی کنی. نظامی
پراکندن گنج و پول و زر و سیم بین مردمان. بخشندگی: من که چو گل گنج فشانی کنم دعوی پیری به جوانی کنم. نظامی. چون خلفا گنج فشانی کنی تاج دهی تخت ستانی کنی. نظامی
آسمان باستارگان. (شمس اللغات) ، شراب، گنج فراوان و بزرگ چون گنج قارون: تا به دست آورده اند از جام و می صبح و شفق زیر پای ساقیان گنج روان افشانده اند. خاقانی. تو نپرسی من بگویم نز کسی دزدیده ام کز در شاهنشهی گنج روان آورده ام. خاقانی. کوس از چه روی دارد آواز گنج باری کز نور صبح بینم گنج روان مشهر. خاقانی. خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین افسوس که آن گنج روان رهگذری بود. حافظ
آسمان باستارگان. (شمس اللغات) ، شراب، گنج فراوان و بزرگ چون گنج قارون: تا به دست آورده اند از جام و می صبح و شفق زیر پای ساقیان گنج روان افشانده اند. خاقانی. تو نپرسی من بگویم نز کسی دزدیده ام کز در شاهنشهی گنج روان آورده ام. خاقانی. کوس از چه روی دارد آواز گنج باری کز نور صبح بینم گنج روان مشهر. خاقانی. خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین افسوس که آن گنج روان رهگذری بود. حافظ
نام گنج قارون است. گویند پیوسته در زیر زمین حرکت می کند. (برهان). کنایه از گنج قارون چرا که پیوسته در زیر زمین حرکت بسوی تحت میکند. (غیاث اللغات) (آنندراج) : صاحب دلق و عصا چون عمر و چون کلیم گنج روان زیر دلق مار نهان در عصا. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 36). گوشه ای از خلق و کنجی از جهان بر همه گنج روان خواهم گزید. خاقانی
نام گنج قارون است. گویند پیوسته در زیر زمین حرکت می کند. (برهان). کنایه از گنج قارون چرا که پیوسته در زیر زمین حرکت بسوی تحت میکند. (غیاث اللغات) (آنندراج) : صاحب دلق و عصا چون عمر و چون کلیم گنج روان زیر دلق مار نهان در عصا. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 36). گوشه ای از خلق و کنجی از جهان بر همه گنج روان خواهم گزید. خاقانی
گل ریز گل پاش گل فشاننده: چون تو درخت دلستان تازه بهار و گل فشان حیف بود که سایه ای بر سرما نگستری. (سعدی)، افشاندن گلها در جشنها مخصوصا ایام نوروز: خونی ز زخم خار پرو بال بلبلان در پای گلبن است گلفشان داغها. (سنجر کاشی)، نوعی آتشبازی گلریز گلریز آتشباز، سرخ چهره: کاشکی برجان شیرین دسترس بودی مرا تا زشادی کردمی بر گلفشانان جان فشان. (معزی)، بیماری سرخک
گل ریز گل پاش گل فشاننده: چون تو درخت دلستان تازه بهار و گل فشان حیف بود که سایه ای بر سرما نگستری. (سعدی)، افشاندن گلها در جشنها مخصوصا ایام نوروز: خونی ز زخم خار پرو بال بلبلان در پای گلبن است گلفشان داغها. (سنجر کاشی)، نوعی آتشبازی گلریز گلریز آتشباز، سرخ چهره: کاشکی برجان شیرین دسترس بودی مرا تا زشادی کردمی بر گلفشانان جان فشان. (معزی)، بیماری سرخک
نگاهبان گنج محافظ خزانه: من مراو را در مدیحی روستم خواندم همی وین چنین باشد که خوانی گنج نه را گنج بان (فرخی)، خداوند گنج صاحب خزانه: این که برتست گنج علم خدایست چون که سوی گنجبان او نگرایی ک (ناصر خسرو)
نگاهبان گنج محافظ خزانه: من مراو را در مدیحی روستم خواندم همی وین چنین باشد که خوانی گنج نه را گنج بان (فرخی)، خداوند گنج صاحب خزانه: این که برتست گنج علم خدایست چون که سوی گنجبان او نگرایی ک (ناصر خسرو)
نثار کننده گوهر: نثره به نثار گوهر افشان طرفه طرفی دگر زرافشان. (نظامی)، فصیح و بلیغ: زبان گوهر افشان که ترجمان ملهم اقبال بود برگشاد، گوهر افشانی: شه از گوهر افشان آن کان گنج ز گوهر بر آمودن آمد برنج. (نظامی)
نثار کننده گوهر: نثره به نثار گوهر افشان طرفه طرفی دگر زرافشان. (نظامی)، فصیح و بلیغ: زبان گوهر افشان که ترجمان ملهم اقبال بود برگشاد، گوهر افشانی: شه از گوهر افشان آن کان گنج ز گوهر بر آمودن آمد برنج. (نظامی)